تو دیگر توی سابق نیستی
ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ... ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺑـﻮﺩﻥ ﺧــــﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﭘـر ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ...! ﭼﻮﻥ ﺗـــــﻮ ﺩﯾﮕﺮ...
ﺗــــﻮﯼ ﺳﺎﺑﻖ ﺭﻭﯾـﺎﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘــــی...!
ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ... ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺑـﻮﺩﻥ ﺧــــﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﭘـر ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ...! ﭼﻮﻥ ﺗـــــﻮ ﺩﯾﮕﺮ...
ﺗــــﻮﯼ ﺳﺎﺑﻖ ﺭﻭﯾـﺎﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘــــی...!
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند! و من... فرار می کنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که... خیلی دوستش دارم خیلی!
دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی
تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی
مثل حس یه عشق تازه بودی مثل افسانه بی اندازه بودی
هیچ کی برای من شبیه تو نبوده دنیا چه بی رحمی آخه تنهایی زوده
روحش شاد
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست نه از شیون های مداومش ، به وقت خواستن تو …
آرام جوری که نبینی و نشنوی گوشه ای نشسته ، و رویاهایش را به خاک می سپارد
ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﺭﺍﺣﺘﯽ...
هفتم آبانماه سالروز کورش بزرگ فرخنده باد
پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد من زرد می شوم و تا کفش های رفتنت جفت می شود غریب می مانم و نیلوفرانه دوستت دارم نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند من درست مثل خودم هنوز و همیشه دوستت دارم....
میگویند عشق دل آدم را نازک میکند
میگویند درد آدم را پیر میکند
آدم ها خیلی چیزها میگویند
و من امروز...
گرگدن دلنازکی هستم که پیر شده است!!!
چه فرقی میکند در سیرک یاخانه؟؟
خنده ات که تلخ باشد...
دلت که خون باشد...
تو هم دلقکی!!
الان رسیدیم به همون کووووو
پیاده شین و از مناظر لذت ببرین
زخمی بر پهلویم است...
زمانه نمک میپاشد و من پیچ وتاب میخورم ...
وهمه گمان میکنند که من میرقصم.
میگفتند برای کسی بمیر...که برابت تب کند
من برایت میمیرم اما....
خدانکند که تو تب کنی!
آه خدایا …
عجب دورانی بود
کودکی …
التیام زخمهایش
بوسه های گرم و صادقانه بود
و اکنون …
گذشت زمان
التیامی بر زخمها نیست
یادمان می دهد
چگونه با درد زندگی کنیم
چـه کــار بــه حـرف مـردم دارم
زنـدگــی مـن همیــن است...
شب کـه می شـود
روی تــختم دراز میــــــکشم...
عـاشقـانه ای مـی نـویســـم ...
خیـــره مـی شــوم بـه عکســت...
و بـا خـودم فکـر مـی کنـــم...
مگــر مـی شــود تــو را دوست نـداشـت...!!
حرفی نیست... خودم سکوتت را معنی می کنم کاش می فهمیدی گـاهی همین نگاه سردت... روی زمستان را هم كم می كند!!!
دست از پا خـــــــــطا کنی
تعویضــــــــــــ میشوی..
همین حوالــــــــی کسی شبیـــــه توست.
این است پیــــــــام عشق های امـــــــــــروزی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
چراهیچ کس نمیفهمد وقتی به جمله هایشان میخندی
دلیلش شادبودن نیست
شاید برای ساختن سدی مقابل اشک هاست....
شاید برای دیده نشدن غم هاست.....
شاید برای نشنیده شدن درد ها ست...
وشـــاید برای این است که مبادا صدای شکستن قلبت را بشنوند...
یک حرف یک زمستان،آدم را گرم نگه می دارد . . .
و بعضی اوقات هم یک حرف یک عمر آدم را سرد می کند . . .
حرف ها چه کارها که نمی کنند !
گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی …
هــی فـلانـی ؟!
تــمام کـتاب هایـم را ریختـم کـف اُتاق
دانه دانه ورق زدم
کـلنجار رفتـم !
در هیچ لـغت نامه ای هیچ واژه ای نــبود
تا حماقـت دلم را تــوجیه کــنـد . . . !!!
کاش میدانستی
قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری
و با صدای بلند بگی
بمان
نه اینکه شانه ات را بالا بندازی
و آرام بگویی هر طور راحتی.
من رسم دوستی ام مثل نان نیست که گرمش سر سفره دل باشد
و سرد و بیاتش سهم نمکی
چه گرمای حضورت
چه سرمای نبودنت
هر دو را دوست دارم